عربي
english
دیدار با یک جوان سیگاری در حج!

چند سال پیش در ایام حج من بعد از نماز عصر، جهت ایراد سخنرانی به یکی از کاروان‌ها رفتم و بعد از ایراد سخنرانی، مردم جهت سؤال و مصافحه هجوم آوردند. من کوشش کردم تا سریع بیرون بروم

تا این که جوانی یک پایش را جلو و یکی را عقب می‌کرد و از این که در شلوغی مردم بیاید خجالت می‌کشید. من به او نگاه کردم و دستم را به سویش دراز نمودم و او با من مصافحه نمود و باز من در وسط ازدحام مردم از وی پرسیدم: سوالی داری؟ گفت: بله.

من او را به سوی خودم کشیدم در حالی که مردم همچنان هجوم می‌آوردند و وی با من نزدیک شد.

گفتم: سوالت چیست؟

او در حالی که شتابزده بود گفت: من به همراه مادربزرگ و خواهرم برای رمی جمرات رفته بودیم و ازدحام شدید بود و... سوالش به پایان رسید و من سوال وی را پاسخ گفتم.

ولی احساس نمودم که از وی بوی سیگار می‌آید، لذا لبخند زدم و گفتم: سیگار می‌کشی؟ گفت: بله.

اگر از همین لحظه سیگار را ترک نمایی من دعا می‌کنم خداوند تو را ببخشد و حجت را مقبول بگرداند.

جوان خاموش شد ولی روشن بود که وی از این سخن متأثر شده است.

هشت ماه گذشت و من جهت ایراد سخنرانی به یکی از شهرستان‌ها سفر نمودم و به مسجد رفتم تا این که یک جوان با احترامی به دروازه مسجد منتظر ماست. چون مرا دید سراسیمه گشت و با شور و حماسه به سویم آمد و با گرمی با من سلام گفت: ولی من او را نمی‌شناختم اما جواب سلامش را گفتم و به او خوش‌آمد عرض نمودم. گفت: آیا مرا می‌شناسی؟

من گفتم: خداوند از لطف و محبت شما سپاسگذاری نماید، اما من شما را نمی‌شناسم.

گفت: آیا آن جوان سیگاری را که در ایام حج با او دیدار نمودی و او را به ترک دود نصیحت کردی به یاد داری؟ من گفتم: بله بله.

گفت: او منم، به شما مژده می‌دهم که از آن لحظه به بعد لب به دود نزده‌ام، دود را رها کردم و بسیاری از امور زندگی‌ام درست شد.

من به عنوان تشویق دستش را تکان دادم و به داخل مسجد رفتم و یقین کردم که دعا در جلو مردم در حالی که می‌شنوند چه بسا از تأثیر بیشتری از نصیحت مستقیم برخوردار است.