عربي
english
خاطرات
ويدئوها
سلف صالح
خطبه ها
متن خطبه ها
سفرنامه
بروشورها
کلیپ های مؤثر
ارتباط با دكتر
ارتباط با ما
پیامهای شما
لینک به ما
ارتباط با ما
آلمان
هنگام سخنرانی ام در شهر ماینتس حضور دکتر عبدالحی از علمای سرشناس سودان بنده را غافلگیر کرد، و افتخار همراهی با ایشان در جلسه را داشتم.
×
پس از هر سخنرانی یکی از جوانان آلمانی دست دوستش را می گرفت و برای اعلام مسلمان شدنش به نزدم می آورد، از برلین خبرهای خوبی دارم که متعاقبا نشر خواهم کرد.
×
جوانی آلمانی به نزدمان آمده بود و پیرامون اسلام تحقیق می کرد، برایش از اسلام گفتم.
×
در آلمان فرزندان دانشجوی کشورم را دیدم که با آغوش باز مرا پذیرفتند آنچنان که یک پسر از پدرش استقبال می کند، این عزیزان خیلی نیازمند هستند کسی با آنها رابطه داشته باشد.
×
نشستی دوستانه و زیبا با فرزندان دانشجویم ، نور چشمان و عزیزانم در آلمان، آنها را به نماز و همصحبتی نیکان، و اهتمام به درس و پشتکار داشتن توصیه کردم.
×
ارتباط با دانشجویان در آلمان و دیدار با آنها امری بسیار ضروری و مهم است، با استقبال بی نظیرشان بنده را شرمنده نمودند.
×
در اثنای سخنرانی متوجه جوانی شدم که با حرص سخنان ترجمه شده ی بنده را می نویسد، و کودکی پیش رویش خوابیده، در گردنش خالکوبی را دیدم، او را خواستم...
×
از او پرسیدم: چگونه مسلمان شدی؟ می گفت: زندگی ام پر از مشکلات و سختی ها بود، هر کاری را انجام می دادم به افسردگی ام می افزود، در محل کارم دیدم مسلمانان نماز می خوانند و احساس آسایش و آرامش می کنند.
×
می گفت: از مسلمانان در مورد دینشان پرسیدم، نمار،زنا، شرب خمر، برایم از اسلام سخن گفتند و اکنون پنج سال است مسلمان شده ام، و در حال طلب علم و دانش هستم و بزودی خالکوبی بدنم را پاک می کنم.
×
"همانا ما قرآن را نازل کردیم و ما خود از آن محافظت می نماییم" هيئت قرآنی در آلمان، توسط برادرانی بزرگوار افتتاح شده است، و اهتمام ویژه ای به حفظ قرآن و برگزاری مسابقات مختلف در زمینه ی علوم قرآنی می دهند، از دیدار با آنها بسیار احساس خوشحالی کردم.
×
بوسه ی کودکی در یکی از مراکز اسلامی در آلمان، پدرش او را با خود آورده بود، می گفت: برنامه ی " ضع بصمتک" را پیگیری می کند.
×
هنگام ایراد سخنرانی در هایدلبرگ مترجم حاضر در مسجد می گفت: شیخ شما پنج دقیقه سخنرانی کنید و بنده ترجمه می کنم
×
جوانی که قبل از یک سال مسلمان شده بود داستان مسلمان شدنش را برایمان تعریف کرد، ترجمه ی آلمانی کتابم " از زندگی ات لذت ببر" را به او هدیه دادم
×
در هایدلبرگ آلمان، به عیادت بیماران سرطانی رفتم، برایشان از صبر و دعاء و عدم ناامیدی از رحمت الهی سخن گفتم.
×
در این بیمارستان پزشکانی مسلمان مشغول علاج بیماران هستند، برایم از تفاوت میان بیمار مؤمن صابر و بیمارغیر مؤمن می گفتند.
×
از دیدارم بسیار خشنود شدند، چه زیباست که در سفرهایمان دیدار از بیماران را جزو برنامه های خود قرار دهیم، خصوصا آنهایی که از خانواده های خود دور هستند، آنها را توصیه به صبر نموده و دعایشان گوییم.
×
با خود خرما و کتاب همراه داشتیم...
×
این برادر از سرزمین نیکان لیبی است، مردی بسیار خوش اخلاق ، شکیبا، و خندان که با وجود بیماری اش لبخند از لبانش جدا نمی شود، بارالها شفایش ده..
×
دیدار خود از بیمارستان را با نشستی دوستانه خاتمه دادیم، در مورد جمع بین نمازها و طهارت و پاکی می پرسیدند.
×
ترجمه ی آلمانی کتاب بنده " از زندگی ات لذت ببر" در آلمان به فروش می رسید و با استقبال خوبی روبرو شده بود.
×
در هایدلبرگ منزل یکی از دانشجویان سعودی دعوت بودیم
×
سخنرانی بنده در مسجد رحمت در پایتخت آلمان
×
سخنرانی بنده در مسجد دارالسلام در برلین با استقبال بسیار خوبی روبرو بود، خدایا از ما قبول بفرما.
×
دوستان عزیز و نور چشمانم در فرودگاه فرانکفورت جوان مسلمانی که مشغول به کار بود در مورد حکم حمل کیف های حاوی مشروبات الکلی می پرسید.
×