عربي
english
خداوند از کار شما در شگفت شد!

مردی نزد رسول خدا ـ صلی الله علیه وسلم ـ آمد و گفت: من به شدت نیازمندم...

از ظاهرش می‌شد به گرسنگی او پی برد...

پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ کسی به نزد یکی از همسرانش فرستاد که آیا نزد وی غذایی هست؟

او گفت: قسم به آنکه جانم به دست اوست جز آب چیزی نداریم.

سپس به نزد یکی دیگر از همسرانش کس فرستاد که آیا چیزی نزد او هست؟ هر چیزی... نان... خرما... شیر...

او نیز مانند دیگری پاسخ داد: قسم به آنکه تو را به حق فرستاد، جز آب چیزی ندارم.

به نزد همه‌ی همسرانش فرستاد و همه همان پاسخ را دادند... جز آب چیزی نداشتند.

پس روی به یارانش کرد و فرمود: «هر که امشب این را مهمان کند، خداوند او را مورد رحمت خود قرار دهد».

اما وضعیت اکثر اصحاب مانند پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ بود؛ اگر برای ظهر غذایی می‌یافتند، برای شام چیزی نمی‌یافتند و اگر برای شام غذا داشتند، برای صبحانه چیزی نداشتند.

اصحاب چیزی نگفتند... آن مرد نیز منتظر کسی بود که او را آن شب مهمان کند، چرا که او مهمان پیامبرشان ـ صلی الله علیه وسلم ـ بود.

در این هنگام مردی از انصار برخاست و گفت: ای پیامبر خدا، من او را مهمان می‌کنم.

سپس آن مرد را با خود به خانه برد.

وارد خانه شدند...

به همسرش گفت: غذایی داری؟

گفت: نه... جز غذای بچه‌هایمان...

در خانه هیچ غذایی نبود جز شام آن شب بچه‌ها... چه بسا این تنها غذایی بود که آن روز می‌خوردند... همان غذا هم باز کم بود.

موقعیت سختی بود... اما در همان حال وقت تصمیمی مردانه بود...

مرد به همسرش گفت: آن‌ها را مشغول کن تا بخوابند. سپس هنگامی که مهمان‌مان برای غذا نشست برخیز و به بهانه‌ی اینکه داری چراغ را درست می‌کنی آن را خاموش کن و چنان وانمود کن که گویا ما هم داریم غذا می‌خوریم.

همین کار را کردند و با مهمانشان در تاریکی نشستند. مرد و زن ادای غذا خوردن در می‌آوردند و مهمانشان غذا می‌خورد!

مهمانی به پایان رسید و مهمان رسول خدا ـ صلی الله علیه وسلم ـ سیر از منزل بیرون رفت.

هنگام صبح آن انصاری به نزد رسول خدا ـ صلی الله علیه وسلم ـ رفت. همینکه که پیامبر خدا ـ صلی الله علیه وسلم ـ او را دید فرمود: «الله از کاری که دیشب با مهمان خود کردید به شگفت آمد».

آری خبر آسمان، حال آنان را به اطلاع پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ رسانده بود.[1]



[1]- به روایت مسلم.